کد مطلب:148549 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

پاسخ دندان شکن امام حسین به نامه ی معاویه
اما بعد: نامه ای از تو به من رسید و در آن نامه نوشته بودی كه از قول من به تو سخنانی گفته اند، آنان كه این مطلب را به تو گفته اند، مردمی چاپلوس و متملق و فتنه انگیزند، من قصد جنگ افروزی بر ضد تو را ندارم، زیرا من بیمناكم كه پیمان بشكنم [1] و نیز از خدا می ترسم كه در برابر تو و دوستان ستمگر و بی دینت پوزش بطلبم، تو و دوستان


و یاران تو، حزب و فرقه ای ستمكارید كه دست دوستی بسوی شیطان دراز كرده اید.

آیا تو قاتل «حجر بن عدی» برادر ما از طایفه ی كنده، و یاران نمازگزار و خداپرست او نیستی؟ و این تو نبودی كه پنجه ی ظالمانه ات را به خون بندگان شایسته ی خداوند رنگین كردی، آنان پاك مردانی بودند كه تن به ظلم نمی دادند، آنان مردمی حقیقی بودند كه بدعت در دین نگذاشتند، به امر به معروف و نهی از منكر پرداختند و در این راه از ملامت سرزنش كنندگان نهراسیدند و سینه هایشان را در برابر حوادث سپر كردند، تو چنین مردان پاك را از دم شمشیر گذراندی، تو آنها را به سوگندهای شدید و پیمانهای محكم، مطمئن ساختی، بعد به عهد خداوند پشت پا زدی و پیمان الهی را ناچیز شمردی... وای كه تو چقدر گستاخ و بی پروا هستی.

آیا تو كشنده ی «عمرو بن حمق» همنشین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نبودی؟ هیچ می دانی كه خون چه نازنین مردی را به خاك ریختی، او مردی پارسا بود كه بر اثر عبادت خدا پیكرش لاغر و رنگش زرد شده بود.

تو چنین مردی را كشتی در حالی كه به او امان داده بودی، سوگند به خدا اگر با مرغ وحشی بیابانی چنین پیمانی بسته بودی، از فراز كوههای آسمان خراش فرود می آمد، ولی تو ناجوانمردانه پیمان شكنی كردی.

ای معاویه! آیا تو «زیاد بن سمیه) را كه فرزند زنا بود و از بستر عبدالله ثقیف به دنیا آمد، پسر پدرت نخواندی؟! با اینكه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: فرزند متعلق به فراش (صاحب بستر خود) است،


و جزای زناكار سنگباران می باشد، ولی از تو روی عمد پشت پا به سنت پیامبر صلی الله علیه و آله زدی و آنچه طبع هوسباز و دماغ پرنخوتت خواست، آن چنان كردی، و از راه خدا منحرف شدی.

باز به این هم اكتفا نكردی، و یك زنازاده ی خطاكار، (یعنی زیاد بن ابیه را) بر مسلمانان حكومت دادی، تا خونشان را بریزد و دست و پایشان را جدا سازد و چشمان آنها را كور نماید و امت ارادتمند محمد صلی الله علیه و آله را به شاخه های درخت خرما به چهار میخ بكشد.

به راستی كه سفاكی و خونخواری بیش از این نمی شود؟

ای معاویه! گویی كه تو از این امت نیستی، و این امت هم از تو نیست.

آیا تو قاتل «حضرمی» نیستی؟ زیاد بن سمیه برای تو نوشت كه «حضرمی» در دین علی علیه السلام است، و تو خونخوار جبار در پاسخ او نوشتی كه هر كه بر روش علی علیه السلام است، او را از دم شمشیر بگذران، و او هم به امت تو چنین كرد، خون پاك حضرمی و دیگر یاران علی علیه السلام را بی رحمانه به خاك ریخت و پیكر آن آزادمردان مسلمان را قطعه قطعه كرد.

ای معاویه! دین علی علیه السلام همان دین پسر عمویش پیغمبر بزرگوار صلی الله علیه و آله است، تو محمد بن عبدالله علیه السلام را می شناسی و می دانی كه او كیست؟ او همان كسی است كه تو هم اكنون به نام او بر جایگاهش تكیه زده ای و بر جان و مال مسلمانان حكومت می كنی، ولی ای تیره بخت فرومایه، تو و خاندانت این بزرگواری و شرافت را ندارید كه


بر مسند پیشوایی مسلمانان و بزرگترین رادمرد جهان یعنی محمد صلی الله علیه و آله تكیه بزنید، بلكه تو نیز باید مانند پدرانت از این شهر به آن شهر، كوچ كنی و به سوداگری بپردازی.

در نامه ات تهدید كردی اگر منكر من و حكومتم شوی و به مكر و حیله بپردازی من نیز با تو همان گونه رفتار می كنم، اینك به تو می گویم هر چه می خواهی بر ضد من حیله گری كن، من از حیله ی جنبنده ی ناچیزی چون تو باك ندارم، و به خدا امیدوارم و می دانم كه حیله گریها و ترفندهای تو كوچكترین آسیبی به من نمی تواند برساند.

زیان تو برای خودت از هر زیانی بیشتر است، هیچ كس مانند خودت به تو آسیب نمی رساند، زیرا تو به اسب سركش نادانی سوار شده ای و می تازی و بر پیمان شكنی، حرص و آز عجیب داری.

به جان خودم سوگند، تو به عهدت وفا نكردی و عهد خویش را با ریختن خون این چند نفر شكستی.

مگر نه این است كه اینها با تو از در صلح درآمدند و تو در برابر آنان سوگند یاد كردی و پیمان محكم بستی كه شمشیر بر رویشان نكشی، تو آنان را كشتی، بی آنكه كسی را كشته باشند و یا با تو بجنگند.

تو آنان را نكشتی مگر برای اینكه ذكر فضایل ما را می كردند و حق خاندان نبوت را بزرگ می شمردند. تو آنان را از دم شمشیر گذراندی، زیرا بیمناك از آن بودی كه مرا به خلافت برگزینند.

ای معاویه! به هوش باش و قصاص خداوند را بیاد آر و به روز حساب یقین قاطع داشته باش و بدان كه نامه ی اعمال بندگان در برابر


حضرت پروردگار گشوده است و در آن ناچیزترین عمل، منعكس شده و هیچ عملی از نظر وسیع حضرتش دور نیست.

خدای بینا فراموشكار نیست و اعمال ستمگرانه ی تو را از یاد نمی برد، آری تو بندگان شایسته ی الهی را دستگیر كرده و به اتهام ناروا می كشی، و تو گستاخ بی حیا، دوستان خدا را از خانه هایشان دستگیر كرده از كنار زن و فرزندشان به شهرهای دوردست تبعید می كنی، تا برای پسر نادان و سگباز و شراب خوارت بیعت بگیری.

من در این تجاوزها و زورگوییهای تو هیچ چیز نمی بینم، مگر اینكه به خودت زیان می رسانی و از دین محمد صلی الله علیه و آله بیزاری می جویی و مردم را آزار می دهی.

تو بر گفته های نابخردانه ی «عمروعاص» نادان و سفیه گوش می دهی، و پرهیزكاری و پاكدامنی را ناچیز می انگاری. [2] .

وقتی این نامه ی كوبنده نزد معاویه رسید و خواند گفت: «به نظرم در او كینه است. یزید و عمر و عاص گفتند: جوابش را بده، معاویه پس از ذكر مطالبی گفت: «سوگند به خدا در حسین علیه السلام عیبی نمی بینم، ولی به نظرم رسید چیزی ننویسم و لجاجت نكنم.» [3] .

نامه ها و برخوردهای شدید دیگری نیز بین امام حسین علیه السلام و معاویه اتفاق افتاده است، در اینجا به ذكر همین نامه فوق اكتفا كردیم كه با توجه به مضمون آن، در آن شرایط سخت، به خوبی به


شجاعت و قاطعیت امام حسین علیه السلام پی می بریم و شیوه ی آن حضرت را در امر به معروف و نهی از منكر، به خوبی لمس و حس می كنیم.


[1] ظاهرا اشاره به پيمان و صلح امام حسن (ع) با توجه به شرايطش مي باشد.

[2] بحار، ج 44، ص 212 تا 214 - احتجاج طبرسي، ج 2، ص 20.

[3] همان مدرك.